(قسمت 53)
من شنيده ام که شما به
اين درست است؟
بله... عاليجناب
من پادشاه اين سرزمين هستم
مي داني جوابت مي تواند چه پيامدي داشته باشد؟
بله... عاليجناب
تو نمي خواهي عضو کابينه من شوي؟
عاليجناب ، گرچه من يک زن هستم
...در تمام زندگي ام سعي کرده ام
در کاري که به من واگذار شده پيشرفت کنم
...مسير آغازين يادگيري پزشکي من
،اتفاقي و بي هدف نبوده است
رنج من و مادرم و
بنابراين ، قصد دارم پزشک باشم
...اميدوارم شما درک کنيد
فردا صبح به محل ملاقات هميشگي در باغ بياييد
،عاليجناب
امروز شيفت کاري کدام افسر است؟
گمان مي کنم افسر مين جو
واقعاً؟
و بعد؟
شاه ناگهاني از من سوال کرد من تو را دوست دارم؟
و من به او گفتم بله
در آن زمان حتي فکر نکردم با بله گفتن من
...در آن زمان ، اگر من به آن شکل پاسخ نمي دادم
کار درستي کردي
...اما
نه... من خيلي خوشحالم
...اما
حتي شما من را پيش شاه تأييد کرديد، اينطور نيست؟
اين خيلي بهتر است از اينکه شما
اما اگر به خاطر جواب ابلهانه من
سپس؟
حالا ما بايد چکار کنيم؟
کافي است
درست
شاه از هردو شما خواسته
از وقتيکه شما به من گفتيد هر روز صبح
تنفس و اعصابم هم خيلي بهتر شده است
ماجراي سرنوشت تو و مين جو را شنيده ام
او برخورد هاي زيادي با شما داشته
شنيدم جان او را نجات دادي؟
بله
اما آن موقع شما همديگر را نمي شناختيد
تو به او گفتي " من کسي بودم که جان تو را نجات دادم"؟
...خير
پس چطور؟
در حقيقت ، وقتي داشتم زخم او را درمان مي کردم
واقعاً؟
...و وقتي من تأييد کردم که آن براي من است
هديه اي از پدرت؟ آن چي هست؟
چاقويي که روي آن سه پرنده کنده کاري شده است
يک چاقوي که 3 پرنده رويش حک شده؟
مطمئنم که آن الان همراهت است
دوست داري آن را به من نشان بدهي؟
...در واقع
چرا؟ او آن را به تو پس نداد؟
...خير ، موضوع اين نيست
...من آن را به او دادم
مدت زيادي است که با کمان تير نيانداخته ام
اين ورزش براي سلامتي من خوب است؟
...بله ، البته
واقعاً؟ پس من امروز اينکار را مي کنم
افسر مين جو علاقمنديد
... همه ريشه در خشم من
مادام هن دارد
و پيوسته علم خود را در زندگي بهبود بخشم
زمان خوابتان فرا رسيده
ممکن است چه اتفاقي براي تو بيافتد
...در آن موقع
از من محافظت مي کرديد. خيلي خوشحالم
...اتفاقي براي تو بيافتد
که فردا صبح به حياط قصر بياييد
اينجا قدم بزنم سلامتي من خيلي بهتر شده است
بعداً چطور از اين موضوع آگاه شديد؟
هديه اي که پدرم به من داده بود را آنجا جا گذاشتم